ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه . تادهنشو وا می کرد آب می رفت تو دهنش نمی تونست بگه . دست کردم تو
آکواریوم درش آوردم . شروع کرد از خوشالی بالا پایین پریدن . دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو . اینقده بالا پایین پرید
خسه شد خوابید . دیدم بهترین موقع تا خوابه دوباره بندازمش تو آب. ولی الان چند ساعته بیدار نشده . یعنی فکرکنم بیدار
شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده خودشو زده به خواب...
یکی از رفقا سوغاتی شورت 40 دلاری واسم آورده!
موندم میخوام برم عروسی، رو شلوار بپوشمش یا زیر!
.
.
با این وضعی که من میبینم چند سال دیگه
دو تا پسر دارن حرف میزنن
رضا : علی جون ابرو هاتو خیلی ناز برداشتی
علی : قربونت برم الهی ، پیش همون آقا کریم رفتم
رضا : کریم ،کدوم کریم ؟
... علی: بابا کریم بلونده . همون آرایشگره که موهاشو مش استخونی میکنه
دو تا دختر دارن حرف میزنن
ژیلا : مرجان به اون سیبیل زنونت قسم وقتی لیلا اسمتو آورد می خواستم با چاقودسته شاخیه دو تیکه اش کنم
مرجان : ای ول بابا خیلی خانومی ، ولی ولش کن اینها مرام ندارن . سگو نباس با چاقو زد ....
.
.
یکی از حسرت های بچگیم خون دماغ شدن بود ! خیلی حس و ژست باکلاسی بود . . . همه بهت توجه می کردن در حد شهید زنده !
.
.
یه نفر با چشما و گوشای کاملا بسته در ادارههای دولتی فقط از روی بو و رایحه موجود در فضا میتونه ساعت رو حدس بزنه
بوی دهن : 8 الی 9 صبح
بوی نون و خیار : 9 تا 10
بوی عرق: 10 تا 12
بوی جوراب : 12 تا 1
بوی میکس عرق ، جوراب ، گلاب : نماز ظهر
بوی نهار :1 تا 2
بوی آروغ:2 الی 3 بعدازظهر
.
.
ننه بزرگم میگه دختر پسری که همدیگه رو دوست داشته باشن بهم محرمن؛ صیغه و اینا هم دیگه نمیخاد ...
اصن مرجع تقلیده منه به قرعان
.
.
ﻣﯿﮕﻦ ﺗﻮ ﺑﻬﺸﺖ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻏﻬﺎ
ﺗﺎ ﺁﺩﻡ ﻣﺠﺮﺩ ﯾﺎ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻣﯿﺒﯿﻨﻦ
ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻣﯿﭙﺮﻥ ﺗﻮ ﻣﺎﻫﯿﺘﺎﺑﻪ
.
.
از قلبم پرسيدم:چه کنم وقتى دلم تنگ است و دستم کوتاه؟
جواب داد:من کارم خونرسانى به بدنه،از من شرو ور نپرس!!
.
.
.
تلویزیون داره میگه :
جوونا باید مسیر زندگیشونو مشخص کنن تا موفق بشن ...
یهو مامانم برگشته میگه :
مسیرشون مشخصه دیگه ...
اینترنت ..آشپزخونه...
اینترنت...دستشویی...
اینترنت...تخت خواب ...!!!
.
.
تو اتوبوس نشستم با راننده گرم گرفتم ازم پرسيد چي خوندي؟
گفتم: كامپيوتر
گفت ميتوني يه سي دي آهنگهاي باحال واسم بزني :-s
.
.
.
مجردا دو دسته لباس دارند:
1) کثیف
2)کثیف ِ قابل پوشیدن
.
.
.
شانس ما همیشه تو سینما یا تئاتر
صندلی جلویی یه خانومی نشسته که موهاشو اندازه گنبد امام زاده داوود بالا برده
برچسبها: <-TagName->
| یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:
,
|
16:5|ziba
| |